خانه عناوین مطالب تماس با من

برگ و باد و من

برگ و باد و من

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • مدرسه و مشغول بودن!
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • LIVE 8
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • آبان 1384 2
  • مهر 1384 3
  • شهریور 1384 3
  • مرداد 1384 2
  • تیر 1384 7
  • خرداد 1384 8
  • اردیبهشت 1384 7
  • فروردین 1384 6
  • اسفند 1383 11
  • بهمن 1383 1

آمار : 13384 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] جمعه 13 آبان‌ماه سال 1384 20:50
    چقدر اینجا عوض شده! اه ا دونت لایک ات! وفففففففففففففف..................................
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 07:37
    Once it falls out... it's done! Just like that... easy
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1384 03:06
    مگذار که یاد ما را، طعم تلخ این حقیقت ببرد این حقیقت است که از دل برود، هر آن که از دیده رود...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1384 03:53
    نوشته ها رو ار پایین به بالا خوندم باحاله، نه؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 20:02
    پاییز چقدر زود اومد، همه ی درختها زرد شدن. همه جا خیسه. ..... ..... من نمیدونم چرا اینجا راحت نیستم. همش از هوا مینویسم. شاید...مممم...فکرهام اینجا گم میشن. باید یه کاری کنم که همشون باخیال راحت بیان. شاید طول بکشه. Damn it!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 03:43
    زندگی سخت میشود. باید بالا بیایی.... بالا... بالاتر!..
  • مدرسه و مشغول بودن! شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 03:28
    سلام! مدرسه ۲ روزه شروع شده، امروز سومین روز بود. هنوز شروع نشده باره Homework ریخته رو دوشم! نمی دونم چی کار کنم حالا. ولی از همه چیزش من با این کلاس گیتار خیلی حال میکنم آخه سه شنبه دیگه امتحان داریم. واقعا ها قشنگ نیست!!؟؟؟ به هر حال انگلیسی که منو اصلا کشته، نه که خیلی عالیم!! هیچ کس هم نیست ولی اینش خوبه چون رو...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 21:42
    هر وقت زمستون میشه یا نزدیکش پاهام سرد میشن، الان سرده... جالبه نه؟ مثل شمشیر فرودو توی ارباب حلقه ها. هر سه تا فیلمشو آوردم! مدرسه ها نزدیکن!!!!!!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1384 02:32
    دوباره هوا سرد شد اگه داخل باشی باز هم سردت میشه خورشید هم فعلا نیست ..... اگه من باد بودم، چی می شد؟ حتما خوب بود یک کم بوزم شاید هم نه! خودمو محکم به درخت می چسپوندم ولی درخت هم میوفتاد و من هم همینطوری باید بوزم برم اون دور دورا از اون بالا شاید بهتر بشه همه چیزو دید .
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 00:41
    ان شرلی چه دختر رویایی بوده فیلمش با انگلیسی بیشتر فهمیده میشه چقدر خیالباف کیتی دوست توی پنجره....
  • [ بدون عنوان ] جمعه 24 تیر‌ماه سال 1384 07:55
    یک قهرمان داستان ها داستانهایی که من خوندم یک قهرمان توشه ولی همیشه خوش اخلاقه با همه من یه قهرمان میخوام که بد باشه یعنی سخت باشه، وحشی قهرمان هم اگه نبود عیب نداره شخصیت اصلی داستان هم نیست قهرمانها معروف هم هستن ولی معروف هم نیست نقاشیش خوبه ولی تنهاست ولی همه جای خونش پر نقاشیه نقاشی های رنگی همه رنگ..........
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 00:03
    پرنده هم مثل من تشنه اش بود من آب خوردم ولی، اون سرش گیج رفت و خورد به پنجره ی خونمون خیلی محکم دردش گرفت افتاد زمین ولی دوباره رفت بالا ولی خیلی مریض بود گرمش بود آب می خواست...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 00:50
    هوا گرمه! خیلی گرم... آب می خوام تشنه ام........
  • LIVE 8 یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1384 04:44
    کنسرت LIVE 8 تا اونجایی که من دیدم و میدونم از صبح شروع شد تا (من تا ساعت ۵، ۶ بعدازظهر پای تلویزیون بودم) نمیدونم حالا تموم شد یا نه! به هر حال Pink Floyd، و خیلی های دیگه هم بودن. Paul Mccurtny (نمیدونم اسپلش درسته یا نه) و یکی دیگه از گروهشون(The Beatels) آخرین کسانی بودن که من نگاه کردم. به هر حال امیدوارم به...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 10:39
    الان دو بار رعد و برق زد....الانم یکی زد شد سه تا، بدون اینکه بارونی بیاد..... *** بچسپم به رویاهای نیمه کارم بهتره.....دلم براشون تنگ شده.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 09:04
    حتی اگه همه چیزم از تو بهتر باشه، باز هم تو از من بهتری.... حالا دارم میگم واقعا ها..... خودم هم راست گفتم. تو سری خوردن اینکه بقیه از من بهترند دیگه عادتم شده. دیگه فرقی نداره اگه از من بهترند. نمیدونم چرا هیچ علاقه ای بهت ندارم، شاید همش تقصیر خودت بود که منو از تو دور کردی. نه! واقعا من باید چی کار کنم که بشم TOP؟...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 23:07
    دوشنبه از مدرسمون Graduate میشم. (فارسیش فکر کنم میشه فارغ التحصیل). باید از اون کلاها و لباسها بپوشیم. .... هیجان انگیز است. من نفر سوم هستم که میرم اون بالا. اگه یاد بگیرم چه جوری فیلم بذارم تو وبلاگ، فیلمشو میذارم. .....
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1384 17:50
    آروم، خیلی خونسرد ترسی نیست، نه هیجانی نه اضطراب یا دلشوره ای شاید اون ته ته دلم دارم خفه میشه. باید خفش کنم! حالا با یک لبخند به دور و برم نگاه میکنم، بیشتر چشمم به بیرون پنجره است. اونجا که من خیلی از خودم دورم. اونجا که دلم تنگ میشه برای خودم بودن، یه سوال مگه من داخل خودمم فکر کنم خیلی دور شدم. ولی ملالی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1384 02:24
    ۱۴ خوش اومدی....
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1384 02:12
    فیلم دیدم. این بود. !!!!!!!
  • [ بدون عنوان ] جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1384 22:46
    دنیا هم بزرگ شده ها...... حالا با اینکه هیکلش بزرگتر از منه......
  • [ بدون عنوان ] شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1384 06:25
    عکاسی..... با اون دوربین های که زووم میشن نه از این دیجیتالها..... نمیدونم چرا اصلا ازشون خوشم نمی یاد. و نمیدونم چرا این ها رو نوشتم.... هنوز لذت عکاسی رو نچشیدم...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1384 09:54
    و تنهایی من پر از سوراخهای کوچک و بزرگ است.......
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1384 04:43
    چقدر کیف می ده کشف کردن یا همون چیزی رو انجام دادن بدون اینکه از کسی کمک بخوای. همشو خودت انجام بدی. مثلا من اصلا یاد نداشتم چه جوری عکس بذارم. یا میوزیک. یا لینک دادن! همشو خودم پیدا کردم!!! موقعی که کنجکاو شدم بدونم کی به دنیا اومدم، هی به تاریخ تولدم توی کتاب نگاه می کردم ولی هر چی میشمردم، اصلا اون ماه توی شمردنم...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 06:21
    نقش و نگار اتاق نقاشی تو مدرسه مون اصلا نقش و نگار نداره. یه اتاق پر از ورقه های کهنه و نو و خوشگل! فکر کنم مثل مثل بقیه برن سطل آشغال. اون همه ورقه رو کی میشه توش نقاشی کردن تموم بشه؟ پرواز رو چه جوری میشه نقاشی کرد؟ یه هواپیمای کوچیک. یه پرنده؟ من یه بادبادک کشیدم. یه بادبادک توی اون همه شلوغی تخته ی چوبی. خرداد ؟؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1384 06:35
    ۷۵ سالگی شم گذشت! زنده باشه ایشاالله. راستی اینجا همه ی درختها سبز شدن ها.... هوا وحشتناک گرم شده خفه میشم من ..... هیچی، من هم مثل فصل ها عوض میشم. بزرگ شدن با همون عوض شدنم را حس می کنم. چرا این روزها کسی زیاد نمینویسه. دلم گرفته هیچی نیست که بخونم.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1384 09:19
    من میخوام پرواز کنم. تو هم همینطور. می خواهم یه جا باشم که دست هیچ کی به من نرسه. نه آدمای خوب، نه بد فقط خودم و خودم مطمئنم که خیلی کیف میده، تو هم همینو دوست داری، آخه خودت دیشب بهم گفتی. ولی اونجایی که من می خوام برم هیچ کس نیست حتی تو بهت گفتم که فقط خودم ولی نمیدونم شابد هم نگفتم فعلا فرقی نداره هر دو تا مون سر...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1384 00:15
    از امروز تا دقیقا صبح چهارشنبه دیگه، من وقت دارم تا دویدن، پرش، پرتاب کردن با شاید بعضی چیزهای دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یه جوری ام...... Good Luck! Just try it, Parvin!!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1384 07:40
    اووووووووووووفـــــــــــــــــــــــــــ.... این چند روز هم یه جورایی خوب بود هم بد! بابا ما رفته بودیم جایی، بعد من اصلا هیچ کاری نکردم، این دستم بود که کج رفت! خلاصه داشتیم همونجوری می رفتیم و همه چی عالی بود تا وقتی که این دست من رفت و در خونه یکی رو زد. خلاصه ما بدو بدو فرار، ولی خب مادر گرامی که در صحنه جنایت...
  • ۴ شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1384 22:45
    4 40 14 24 44 400 4444444......... چرا این روزها این شماره جلوی چشم منه؟ خیلی از این شماره بدم میاد.....
  • 50
  • صفحه 1
  • 2