حتی اگه همه چیزم از تو بهتر باشه، باز هم تو از من بهتری....
   حالا دارم میگم واقعا ها..... خودم هم راست گفتم. تو سری خوردن اینکه بقیه از من بهترند دیگه عادتم شده. دیگه فرقی نداره اگه از من بهترند.
نمیدونم چرا هیچ علاقه ای بهت ندارم، شاید همش تقصیر خودت بود که منو از تو دور کردی. نه! واقعا من باید چی کار کنم که بشم TOP؟
میدونی بعضی اوقات دلم میخواد بکنم و برم؟ یادمه اون وقتها که کوچیک بودم فقط آرزوم این بود که منو میفرستادی تو یه جای دیگه. یکی که من Top باشم. به هر حال ممنون. به خاطر هر کاری که برام انجام دادی چه خوب چه بد. میدونی من هیچوقت پول نداشتم که برات چیزهای خوب خوب و براق بخرم. همش سعی میکردم بهتر باشم، ولی حالا نه! نه نه نه! 
میدونی میترسم حرفمو بزنم؟ واسه همونه که LOOSER ام. 
ولی پروین دیگه می خواد واسه خودش مردی بشه. یه مرد.
به بقیه هم هیچ ربطی نداره. 
............








راستی من کوه میخوام. هندوکش من! کی میشه بیام پیشت؟ حتی همونی که نزدیک باشم هم خوبه.......








    







 




دوشنبه از مدرسمون Graduate میشم. (فارسیش فکر کنم میشه فارغ التحصیل).
  باید از اون کلاها و لباسها بپوشیم. 
  ....
  هیجان انگیز است. من نفر سوم هستم که میرم اون بالا. اگه یاد بگیرم چه جوری فیلم بذارم تو وبلاگ، فیلمشو میذارم.
  .....















  آروم، خیلی خونسرد
  ترسی نیست، نه هیجانی نه اضطراب یا دلشوره ای
  شاید اون ته ته دلم دارم خفه میشه. باید خفش کنم!
  حالا با یک لبخند به دور و برم نگاه میکنم، بیشتر چشمم به بیرون پنجره است. اونجا که من     خیلی از خودم دورم. اونجا که دلم تنگ میشه برای خودم بودن، یه سوال مگه من داخل خودمم فکر کنم خیلی دور شدم. ولی ملالی نیست.....یه لبخند، و خونسردی اون وقت شاید با خیلی کلنجار خودمو از خودم پس گرفتم. احساس برنده شدن چقدر خوبه، باز هم یه لبخند و باز هم خیلی خونسرد....و بازی هنوز اداممه دارد، تا آخرش باید برم.





    شاید اون آخرها یا همین نزدیکیها خودمو با همه چیز میزاش پس بگیرم. همه رویاهام. دیگه بهش چیزامو قرض نمیدم. حالا می دونم که بدجنسه!