من دارم چی کار می کنم؟
 
   دارم خودمو از تمام لذتهایی که همین چند ماه پیش، همون تابستون گذشته، داشتم و دارم دور می کنم.

 دیگه فکر نکنم اگه نتونستم برم بیرون، چون مامانم اجازه نداده، گریه کنم.

  می دونم که چه لذتی داره.....،

                             همه تسلیمت میشن.
  
   حالا دیگه دیوونه ی والیبال نیستم،
                                              بی تفاوت بی تفاوت.

  خودم میدونم چرا، می دونم کی داره منو از بین می بره، 
  و من بدون هیچ مقاومتی، مثل یک آینه بی جان همونجور ایستادم و خرد شدنم رو نگاه می کنم.

ببین پروین! یعنی به همین راحتی می خوای خودتو مثل خر* کنی؟
اون همه تلاش برای این که فقط بری یک کم بازی کنی، فقط همون بود؟ بابا خیلی به خودت باوفایی. اند مرام بابا. قوی باش! اندازه همه حرفایی رو که بهش زدی، قوی باش، نذار فکر کنه همش حرفه. بذار بدونه تو کی هستی. 
بهش بگو خیلی خره.
( هی، کثیف! خیلی خری)
حرف بد، ارزش اونو داره. بذار بفهمه که تو ازش متنفری ولی داری بهش نشون میدی که خیلی باهاش رفیقی و کلی حرف.

 مبارزه رو شروع کن! از همین حالا.







خودت باش! نه اون شخصیت مزخرف و ماسک کثیف.




و در آخر اینکه میدونم من ار اون
خرترم.









    
   
نظرات 2 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:30 ب.ظ http://SetareyeAsemooneShab.persianblog.com

راستش من هم چنیدن بار شکستم، خُرد شدم، مُردم و زنده شدم. نمیدونم چرا. اما شاید این حس تنفر رو هنوز هم داشته باشم و حتی شاید بیشتر. شاید اون دیگه فهمیده که من ازش خوشم نمیاد! راستش تمام حق هایی رو که داشتم بهم نداد. طرف شما هنوز این حس شما رو نفهمیده؟ میدونم! یعنی تقریباْ میتونم حدس بزنم. من هم مبارزه کردم. (راست میگما!) بالاخره یه شب جواب داد و مبارزه تموم شد. بالاخره من پیروز شدم! گرچه هنوز هم اندکی مقاومت داره اما دیگه کار تمومه! فکر کنم متوجه شدم و متوجه بشین که چی دارم میگم و چی دارین میگین! (چشمک) حالا مبارزه شما شروع شده و شاید اندکی زمان ببره. شاید سالها! اما بالاخره تموم میشه. خوبید شما؟

رضا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ب.ظ http://SetareyeAsemooneShab.persianblog.com

سلام. خوبین شما؟ نیستینا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد