عجبا......

واقعا عجبا! دیشب، نصف شبی اومدم یه چیزی اینجا بنویسم، اول که مخمون کار نکرد بعدش که شروع کردم دیگه راهنمایی شدم به اتاق خواب. و حالا هم که تا حالا ۲ خط نوشتم. تند تند می نویسم که وقت بشه پستش کرد. 
خب نمی دونم چرا این یکی(یعنی همه ها ولی این یکی بیشتر) از معلمها ما رو خیلی دوست داره همش به ما پیشنهاد میده بریم بیرون گشت بزنیم و درس و ول کنیم، خیلی هم با نمکه و من خیلی دوستش دارم، آخه خیلی قد بلنده. این چهار شنبه هم ما را به جایی می برد که خبر هم نداریم ولی در مورد رشته هایی است که می خواهیم درس بخوانیم. مارا هم با ماشین شان می برند. قبل از آن به ما پیشنهاد داد که راه برویم یا با ماشین؟! ولی خب، خیلی اصرار داشت با ماشین برویم و من هم قبول کردم.
الان هم موقع برگشت به مدرسه است. 
پس تا موقع بعدی..........
          
نظرات 3 + ارسال نظر
مسافر همیشگی دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:14 ب.ظ http://daram-az-to-minevisam.blogsky.com

سلام . معلم با حالی داری

نرگس دوشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:41 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

خوب مگه بده؟؟ خوش به حالت هیشکی منو دوست نداره

رضا چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 01:11 ق.ظ http://setareyeasemooneshab.persianblog.com

سلام دوباره. تو اون بالایی نتونستم بنویسم اومدم اینجا! چه زود جوابمو دادی :) راستی منم قدم بلنده :) مدرسه خوش بگذره. به من که خیلی خوش گذشت. بهترین دورانم بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد